![]() |
ناشنیده هایی از آخرین ساعات زندگی فرمانده لشکر عاشورا
مهدی باکری در حالی که مشغول خواندن دعا بود، حرف مرا رد کرد. دوباره اصرار کردم. برگشت و گفت: مگر عقلت را از دست داده ای؟ از اینجا کجا برگردم؟! |
![]() |
فرمانده ای که پیش مرگ نیروهایش شد |
![]() |
دوباره غم بعد از شادی /سومین شهید مسجد |
![]() |
موشه رو بگیرش |
![]() |
بصره در تیررس |
![]() |
وقتی که فرمانده ذوب شد/ایستاده در برابر خورشید |
x □ - » |